واسه خنده
 

نويسندگان

هی کی تور

 






پيوند ها

in my own

موس بیسیم شیشه ای

 

پيوند هاي روزانه

جوالب ترین موضوعات

عشق را باید طوری دگر دید

ماد بلاگ

حواله یوان به چین

خرید از علی اکسپرس

اینه دوچرخه

یکانسر

آی کیو مگ

ریحون مگ

 

امكانات جانبي

RSS 2.0

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 2699
تعداد مطالب : 3
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 2699
تعداد مطالب : 3
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



ابزار رایگان وبلاگ
مدل لباس

خوشومدم به دنیای اینترنتیا

 

با سلام خدمت مردم خوب و بسیار شریف میهنمون اینترنت

امید وارم که همچنان ناراحت و بی حوصله باشید!!!

چرا؟

خوب چرا نداره عزیز من اگه جنابعالی ناراحت نباشی پس من اینجا به چه دردی میخوریم

این دیگه چه دخلی به تو داره؟

خوب دخلش تو اینه که من قراره اینجا چرت و پرت بنویسم اون وقت شما بیایی بخونیش بخندی حوصلت رو باز بخری

حالا فهمیدی؟

نه

آخه کجاشو نفهمیدی؟

همه جاشو!!!

به جهنم نفهمیدی خودت تو ویبلاگم بگرد تا بفهمی

اینم یه بوس گنده واسه اون آیکیوت تو ادامه مطلب...





ادامه مطلب

سه شنبه 1 اسفند 1398برچسب:توضیحات,

|
 
 

مترو

 

سلامی به گرمی دلای شبای زمستون و سردی روح های مردم در تابستان

چطورید بچه ها تورو قرآن من شرمندم از این که نتونستم سپید تر بیام

همتون رو دوست ندارم:)

آغا اینم از خاطره املوز

یادمه وقتی اولین بار رفتیم ترون مادرم بهم گفت: پسرم تهران خطرناکه باید جفت چشات به جیبات باشه

خلاصه تا پامون از اتوبیس خارج شد هی اینو گفتند و گفتند

ما هم که اون وقتا یک تازه به دولان رسیده بودیم خیلی ترسیده بودم

اغا سرتون رو درد نیارم انگار تو اون شهر بزیرگ چیزی بغییر از بازار نبود که ما رو هی میبردند بازار

اونم نه با تاکسی بلکه با مترو اونم تو اوج ساعت شلوغی!

یادمه آخرین باری که سوار مترو شدم خیلی خسته بودم هم از گشت وگذار هم از اون مترو آخه جای تف کردن نبود به جون پیتی

وقتی مترو تو یکی از ایستگاها نگه داشت یکی از ته ته مترو با هزار بدبختی خواست کیفشو بیرون بکشه بیاد برون

ولی چون کیفش توی پای من گیر کرده بود هی با پام ور میرفت که ناگهان احساس سنگینی کردم

انگار که دنیا روی سرم خراب شده باشد تمامی بدنم داشت میلرزید دستانم ناگهان مشت شد و با جراعت تصمیم گرفتم فارسی حرف بزنم و بگویم : اوهوی اغا داری چیکار میکنی

-هیچ کاری نمیکنم کیفم رو دارم بیرون میارم

عجب سوتی بود آبروم به هزار سال رفت امید وارم شما هم مثل من غیت نشید

اگرم شدید من یه راه سوراخ دارم

یک کیلو خاک بریز تو آب بعد بندازش رو سرت

ااینم از عکس حفته

حالا شوت میکنه تو ادامه مطلب چه میکنه این هی کی تور

 



ادامه مطلب

سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:,

|
 
 

Weblog Themes By Blog Skin  

 

اسلایدر